تقدیم به فرشته آسمونیمون

فینگیل ما
 
درباره وبلاگ

 

آخرين نوشته ها

 

نويسندگان

 

پيوند ها

 

آرشيو مطالب

 

پيوندهاي روزانه

 

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 27
بازدید هفته : 86
بازدید ماه : 246
بازدید کل : 5594
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1



 
باورم نمی شه 30 هفته است که باهمیم

عشقم امروز وارد ماه هشتم می شیم می گن این ماه ، ماه زیبایی جنین هست سعی کن تو این ماه خوشگل خوشگل بشی . الان وزنت تقریبا یک کیلو و چهارصد هست و دیگه می تونی چشماتو باز و بسته کنی .عزیز دلم سه چهارم بارداری رو گذروندم و فقط مونده 10 هفته واقعا هیجان زده ام تو این چند ماه آرزوم این بود عدد هفته ام به 30 برسه . دیگه با بابا برات روز شمار گذاشتیم 69 روز دیگه میای پیشمون شاید هم 10 یا 15 روز زودتر .


8 / 3 / 1391برچسب:, توسط آیدا



روز مادر و مظلوم نمایی اهورا خان

امسال اولین باره که تو روز زن علاوه بر زن بودن مادر هم هستم ولی پسملی جونم بدجوری مامانو ترسوندی . امروز سرکار خیلی خیلی مشغول بودم وقتی اومدم خونه تازه فهمیدم که جیگر مامان از صبح اصلا تکون نخورده یا اگر هم خورده من متوجه نشدم یه بستنی خوردم و سریع به پهلو دراز کشیدم هر چقدر هم صبر کردم از تکون شما خبری نبود که نبود . آخه دکتر گفته بود اگه حس کردم که حرکاتت کم شده یه چیز شیرین بخورم و به پهلو دراز بکشم تو نیم ساعت الا یک ساعت باید تکوناتو حس کنم . یک ساعت تمام داشتم گریه می کردم و بهت التماس می کردم که تکون بخوری ولی انگار نه انگار آخر سر از بس گریه کردم خوابم برد اما وقتی بیدار شدم آخر شب بدجور تلافی کردی و انقدر محکم تکون می خوردی که یهو می ترسیدم حتی نصفه شب هم از ضرباتت از خواب می پریدم .

وروجک مامان بدجور ترسوندیم حالمو تو روز مادر اساسی گرفتی فقط ببینمت من می دونم با تو .


23 / 2 / 1391برچسب:, توسط آیدا



سونوگرافی هفته 27

 

سلام 911 گرمی مامان .امروز رفتم سونوگرافی بابا و مامان معصوم هم بودن خیلی بزرگ تر شده بودی کلی کیف کردم . قربون صورت گردت برم من که دو تا دستات دو طرف سرت بود و با چشمای بسته و کشیده خواب بودی عشق من پس کی میای تو بغلم من می گم شکل بابایی ولی خانواده بابا که عکس سونوگرافیتو دیدن می گن شبیه منی هر شکلی که باشی من عاشقتم . مامان طاهره تا عکستو می بینه کلی قربون صدقه ات می ره بابا محمود هم می گه شبیه بچه گربه ای یعنی عین پیشی ملوسی البته دایی امیر می گه آدم  از این عکسه می ترسه . راستی وضعیتت هم بریچ بود یعنی سرت بالا است و پاهات پایینه کاش تا دو ماه دیگه بچرخی تا بتونم از راه طبیعی که حقته به دنیا بیارمت البته یکم می ترسم .

این صورتته ورجونکم .

 اینم ستون فقراتت.

 


18 / 2 / 1391برچسب:, توسط آیدا



آخ جون شش ماه تمام شد

گل پسرم وارد ماه هفت شدیم این هفته رفتیم با مامانی برات تخت و کمدت رو سفارش دادیم قراره دیگه از اول تیر شروع کنم به چیندن وسایلات راستی سرویس کالسکه و کریر و روروئک و ساک رو هم گرفتیم مشکی و طوسیه ولی عکسشو ندارم سر فرصت عکس می گیرم و می زارم تو وبلاگت .

شیطونکم دیگه خیلی تکون هات محسوس شده وقتی ضربه می زنی از رو شکمم هم معلومه ولی بابایی هنوز موفق نشده ببینه هر موقع که حواسمون رو بهت جمع می کنیم تو دیگه تکون نمی خوری شیطون بلا .

ویزیت دکتر هم رفتم گفت 5/6 کیلو اضافه وزن نرماله کاش تو این سه ماه باقیمونده هم زیادی تپل نشم و همینجوری پیش برم آزمایش دیابت بارداری هم دادم یکم سخت بود آخه یه بار ناشتا ازمایش خون دادم بعد بهم 50 گرم گلوگز دادن خوردم و باید یک ساعت  همونجا می شستم و تکون نمی خوردم تا قند نسوزونم و بعد از یک ساعت دوباره خون دادم ولی خدا رو شکر نرمال بود این دفعه دیگه دکتر تا گوشی رو گذاشت صدای قلبت رو پیدا کرد و اذیتمون نکردی خیلی به دکتر اصرار کردم برام سونو بنویسه آخه 10 هفته است که ندیدمت ولی می گفت تا هفته 36 سونو لازم نیست و آخرش راضیش کردم و برام نوشت بی صبرانه منتظرم بیام ببینمت عشقم .


8 / 2 / 1391برچسب:, توسط آیدا



اهورا صاحب سیسمونی می شود

عشقم خیلی شیطون شدی دیگه قشنگ تکوناتو حس می کنم مخصوصا وقتی می رم خونه و حالت ریلکس و آروم دارم قربونت برم تو روز وقتی تو شرکتم کلی برام دلبری میکنی  ولی انقدر سر و صدا و کار هست که نمی تونم باهات ارتباط برقرار کنم اما تو دلم باهات حرف می زنم تو که صدای منو می شنوی؟؟یه موقعی می گم عجب مامان بدی هستم اصلا استراحت درست حسابی ندارم اما خیالم راحته که جای تو خوبه خوبه .راستی رفتم دکتر می خواست صدای قلبتو بشنوه ولی دوباره نمی تونست تو رو گیر بندازه می گفت وقتی به دنیا آوردمش پوست کله اشو می کنم از بس که شیطونه .مامانی از مکه اومد کلی برات لباس و وسیله خریده عکس چند تاشو برات می زارم آخه خیلی زیادن بعدا که اتاقتو چیدم عکس همه رو یه جا می زارم .

 


28 / 1 / 1391برچسب:, توسط آیدا



جوجو خوبی؟؟؟

جوجوی من اون تو چه خبره جات خوبه عزیزم؟ تو مسافرت پسر خیلی خوبی بودی یعنی همیشه خوبی فقط نمی دونی مامان تو عکس ها چه شکلی افتاده ، وروجک آخه تو با قیافه من چی کار کردی  !! البته تا الان همش سه کیلو وزن اضافه کردم ولی انگار یک کیلوش رفته تو دماغم . وقتی از مسافرت برگشتیم مامان معصوم و خاله اکرم رفتند مکه مامانی قول داده از اونجا برای نوه ی گلش کلی چیزای خوشگل بیاره اینم شرح حالت در 22هفتگی :

اكنون كودك درون شما مثل يك نوزاد ولي كمي كوچكتر است. او 27.7 سانتي متر طول و حدود 450 گرم وزن دارد. پوست او تا زماني كه به اندازه كافي وزن اضافه كند چروكيده به نظر مي آيد؛ و موهاي نرمي بنام لانوگو كه سر و بدن او را پوشانده ، قابل ديدن است. لبهاي او مشخص تر شده و دندانهاي او به شكل ريشه هايي در درون لثه اش ظاهر شده اند. هرچند چشمهايش رشد كرده اند اما عنبيه (بخش رنگي چشم) هنوز رنگدانه ندارد و رنگي نشده است. ابروها و پلكهاي چشمان او در محل خود قرار گرفته اند و لوزالمعده او (كه براي توليد هورمونها بخصوص انسولين ضروري مي باشد) به سرعت در حال رشد است.

مرد کوچولوی من دیگه 5 ماهت هم کامل شد کوچولو قدم تو 6 ماه گذاشتی گلم .


12 / 1 / 1391برچسب:, توسط آیدا



سال نو مبارک فینگیل من

لحظه سال تحویل08:44:27 صبح بود من و بابا بیدار بودیم ولی از بس خوابالوییم از جامون پا نشدیم و همونجوری نیمه خواب و نیمه بیدار بهم تبریک گفتیم . قرار بود صبح بریم مسافرت با خاله زینب اینا و مسعود و امیر عباس اما تا راه بیافتیم ساعت 8 شب شد این دومین مسافرتت هست که داری تو دل مامان می ری . صبح هم به این ترتیب رفتیم عید دیدنی :بالا خونه پدر و مادر بابا ، مامان بزرگ بابا ،مامان بزرگ من ،پسرخاله ی بابا و مامان و بابای من بعدش هم خونه خاله اکرم .پس چرا تکون نمی خوری تنبل خان من می خوام هر چه زودتر حست کنم هر چند انقدر شکم مامان رو قلمبه کردی که دیگه  وقتی همه منو می بینن می فهمن یه تو دلی ناز دارم .


2 / 1 / 1391برچسب:, توسط آیدا



اهورای من

ببخشید عشقم که دیر به دیر می یام برات می نویسم نمی دونی بابا چقدر برات برنامه داره فعلا فقط بابا و دایی امیرت هستن که به اسم صدات می کنن خیلی ها هنوز با اسمت کنار نیومدن ولی من می دونم وقتی که بیایی از همشون دلبری می کنی و عاشق خودت و اسمت می شن ،بابا که بهت می گه آقا اهورا بدون پیشوند آقا هم صدات نمی کنه و منم بهت می گم مرد کوچولوی من .

امسال عید با همه سال های دیگه برام فرق می کنه چون سر سفره هفت سین سه نفر هستیم تازه به ماهی های تنگ هم گفتم که حق ندارن زود بمیرن و باید زنده بمونن تا تو بیایی . مرد کوچولوی من الان دیگه 20 هفتت تموم شده باورم نمی شه که نیمی از دوران بارداری رو با هم گذروندیم  بی صبرانه منتظر اومدنت هستم نازنینم .


29 / 12 / 1390برچسب:, توسط آیدا



هورااااااا صاحب یه گل پسر شدیم

خوبی عزیز دلم ؟ نمی دونم از کجا برات بگم اول اینکه خیلی شیطون شدی دیشب نزاشتی تا صبح بخوابم بابای بیچاره هم خوابش نبرد بد جوری کمرم گرفته بود همش خیالات برم داشته بود که نکنه برات اتفاق بدی افتاده باشه و فردا صبح که می رم سونو دیگه تو رو نداشته باشم واسه خودم خل شده بودم .صبح زود خاله زینب رفت برام سونو وقت گرفت تا اینکه بابایی زنگ زد و گفت نوبتم نفره سومه خیلی ذوق کردم آخه همیشه کم کم 4 ساعت تو سونوگرافی معطل می شدم سریع به مامان معصوم زنگ زدم تا اونم از خونه راه بیافته منم راه افتادم تا رسیدم به مرکز سونوگرافی بابا هم رسید بعد مامان معصوم هم اومد وای نمی دونی چه کیفی داشت همه پیشم بودن رفتیم تو اتاق و دکتر شروع کرد به سونو کردن بابا هم داشت از مانیتور فیلم می گرفت ولی این دفعه عین سری قبل قشنگ مشخص نبودی صدای قلبت که پخش شد بابا از ته دل می خندید خانم دکتر وسط اندازه گیری هاش یک دفعه گفت جنسیتش هم گل پسره همه ذوق زده شده بودیم من ازش دوباره پرسیدم مطمئنید گفت به پهلو بخواب و باز با دقت نگاه کرد و گفت بله پسره خیلی خوشحال شدم اول برای سلامتید و دوم برای اینکه همون شدی که مامان معصوم می خواست برای من و بابا واقعا فرق نمی کرد ولی خوب دوست داشتیم نی نی ارشدمون پسر باشه . دیگه خانم دکتر گفت مثانه ، کلیه ، حفره های قلب ، استخوان های بلند فوقاق و تحتانی ، معده تشکیل شده فقط گفت ستون فقرات و لب و دهانت کامل نشده که اونم به خاطر سنت هست و تو هفته های بالاتر کامل می شه خدا رو شکر همه چی نرمال و طبیعی بود . نمی دونم چه جوری شاکر خدای مهربون باشم . قربون اهورا جونم برم من .


13 / 12 / 1390برچسب:, توسط آیدا



عشق مامان سلام

امروز رفتم دکتر تا صدای قلبتو شنید گفت این وروجک خیلی تخسه ، بعد وزنم رو گرفت تو این چهار ماه 2 کیلو اضافه کردم به نظر دکتر متناسب و خوبه چون سه ماهه اول اصلا اضافه وزن نداشتم و فقط تو ماه چهارم 2 کیلو اضافه کردم . قربونت برم یکم دلم آروم گرفت که حالت خوبه خوبه ، راستی مامانی اون تو چه خبره چی کار می کنی جات راحته ؟ نی نی جونم منو ببخش که صبح زود بیدارت می کنم می یارمت سر کار و تا بعد از ظهر هم مجبورم بشینم پشت میز و به تو فشار بیاد شبم که می رم خونه مجبورم به کارهای خونه و بابا مجید برسم ولی خوب بهتر از اینه که یه مامان تنبل داشته باشی اینجوری تو هم از اون اول کاری می شی هر چند فکر کنم به اندازه کافی شیطون هستی .دکتر برام سونو و آزمایش نوشت تا دو روزه دیگه می فهمم شیطونکم جنسیتش چیه .


9 / 12 / 1390برچسب:, توسط آیدا



دلم برات تنگیده

عزیز دلم بد جوری هواتو کردم ، دارم لحظه شماری می کنم تا دو روزه دیگه که برم دکتر و دوباره صدای اون قلب کوچولوتو بشنوم . راستی تا طی هفته آینده حتما می رم سونو و می فهمم تو شازده پسری یا پرنسس . امروز 17 هفته تمامه که تو همراهمی یعنی 4 ماه  کاش روزها زودتر بگذره، بابا هم دیگه طاقت نداره همش می گه چقدر این وروجک ما رو منتظر می زاره پس کی می خواد بیاد پیشمون ، بابا انقدر دوستت داره که چند روز پیش باعث شد برای اولین بار بهت حسودی کنم .راستی یادم رفته بهت بگم داری صاحب یه همبازی می شی که احتمالاً فقط 40 روز ازش بزرگتری این همبازی نی نی عمه کوچیکته . مامانی هر روز عکس های سونوت رو نگاه می کنم انقدر که کاغذ سونوگرافیت رو دیدم که هر کی ببینه فکر می کنه برای عهد بوقه کم مونده پاره بشه .من الان شرکتم باید کارامو انجام بدم ببخشید که نمی تونم باهات بیشتر حرف بزنم ولی بدجور دلم هواتو کرده بود اومدم یکم باهات گپ بزنم . ببین چقدر بزرگ شدی .

 


7 / 12 / 1390برچسب:, توسط آیدا



سونو NT

وروجکم سلام امروز صبح مامان معصوم زودتر رفت تا برای سونو وقت بگیره تا من دیرتر برم و بتونم یکم بخوابم اما دلم طاقت نیاورد زود پاشدم ساعت 9 اونجا بودم ولی ساعت 12:30 وقتمون شد نمی دونی چه لذتی داشت دیدنت همش وول می خوردی باور نمی کردم یه همچین موجود نازی همیشه همراهمه و جزئی از وجودمه . مامان معصوم داشت از مانتیور دکتر فیلم می گرفت که دو بار بابا زنگ زد و هی فیلم قطع شد شیطونکم فکر کنم با بابات تله پاتی داری و بهش همون موقع از راه دور ابراز وجود کردی . خانم دکتر گفت همه چی نرمال و طبیعیه و معده ات هم داره کار می کنه و استخوون بینی ات هم تشکیل شده ضخامت NT که مخصوص به پشت گردنه هم اندازه اش نرمال بود ولی گفت ما می تونیم 80 درصد اطمینان بدیم بقیه اش با خدا است . صدای قلبت رو هم برای بابا ضبط کردم مثل صدای پای اسبه مامانم از دکتر خیلی پرسید که جنسیتت چیه ولی اون نمی گفت چون مطمئن نبود هر چی که باشی من عاشقتم عزیزم سه ماه اول رو گذروندیم تو خیلی تو این مدت خوب بودی اصلا اذیتم نکردی حالا وارد سه ماهه دوم شدیم .

این عکس تمام قدت قربون اون شکم گنده ات و دست و پای کوچمولوت برم من .

اینم نیم رخت دماغ دراز مامان.

 

 


15 / 11 / 1390برچسب:, توسط آیدا



تولد مامان

عشق من تولد من و بابا تو ماه بهمنه با تفاوت 6 روز . امسال تولد نگرفتیم ولی آخر شب خواهرها و مامانِ بابا اومدن پیشمون مامان و بابای منم شب قبلش اومدن بابا کیک و گل برام خرید و منم 26 سال رو تموم کردم . راستی این هفته رفتم دکتر با گوشیش دنبال صدای قلب تو می گشت یه چند دقیقه ای طول کشید تا پیدات کنه تو همون چند دقیقه از استرس اینکه یه وقت اتفاقی برات افتاده باشه سر درد بدی گرفتم که تا شب ادامه داشت حالا می فهمم مامانم چقدر برام زحمت کشیده تا بزرگم کنه یه لحظه فکر اینکه تو دیگه نیستی داشت دیوونه ام میکرد که خانم دکتر گفت این وروجک تو ما رو دنبال خودش می کشونه و ما بدو و این بدو که یه هو صدای قلب نازت رو شنیدم خیلی لذت بخش بود دکتر برام سونو نوشت تا چند روز دیگه می یام خودت رو می بینم عزیزم تا اون روز لحظه شماری می کنم .

 


10 / 11 / 1390برچسب:, توسط آیدا



تولد بابا

امروز تولد بابا است پریروز یه برف خیلی قشنگ اومد . صبح که داشتم می اومدم سرکار خیلی مواظب بودم که یه وقت زمین نخورم آخه زمین ها همه یخ زده بودند . برای بابا دو تا پلیور خریدم ایشا الله سال دیگه سه تایی با هم جشن می گیریم بابا 28 سالش تموم شد کم کم داره بزرگ می شه مثل تو که داری تند تند بزرگ می شی .


4 / 11 / 1390برچسب:, توسط آیدا



اولین مسافرت

سلام جوجوی من اولین مسافرتت  تو دل مامان بود با خانواده بابا رفتیم عباس آباد یه سفر دو روزه خیلی خوش گذشت ولی من همش نگران تو بودم تو کل راه تو ماشین دستم رو گذاشته بودم رو تو و همش فکر می کردم تکونای ماشین اذیتت میکنه ولی خوب خدا رو شکر صحیح سلامت برگشتیم فقط من این دو روز از دندون درد مردم  و به خاطر تو که یه وقت اذیت نشی هیچ مسکنی هم نمی خوردم راستی نمی دونی بابا اونجا چقدر شیطونی می کرد همش سوار تاب های تارزانی می شد که به یه درخت رو دره نصب شده بود همه ما از هیجان فقط جیغ می زدیم آخه خیلی خطرناک بود بعد هم که می خواست پیاده شه آویزون از تاب می موند آخه با زمین فاصله داشت یه دفعه انقدر اوج می گرفت که نوک پاهاشو به نوک درخت های بلند اونجا می زد من که همش می ترسیدم چون اگه می افتاد دیگه یه استخوان سالم هم براش نمی موند . راستی بلبل من تو الان 10 هفتت تموم شده یعنی یک چهارم دوره بارداری رو گذروندم .


25 / 10 / 1390برچسب:, توسط آیدا



ملودی قلب

سلام عزیز دل مامان امروز با مامانی رفتیم سونوگرافی نمی دونی چقدر قلب قشنگت محکم می زد 159 بار تو دقیقه کلی کیف کردم هنوز صداش تو گوشمه بهترین ملودی بود که تا حالا شنیدم دکتر گفت خدا رو شکر رشدت هم خوب بوده . امروز دوماهت تموم شده عشقم باید هفت ماه دیگه منتظرت بمونم نمی دونی چقدر روزها دارن دیر می گذرن . من برات یه اسم پسرونه انتخاب کردم بابا هم خوشش اومده اگه پسمل باشی اسمت اهورا می شه ولی بابا می گه اگه دخمل شدی اسمتو خودش می زاره هرچی هم ازش می پرسم بهم نمی گه از چه اسمی خوشش می یاد و همش دلم رو آب می کنه ولی من حدس می زنم ساغر باشه . عزیزکم  زود زود بزرگ شو برات یه عکس می زارم ولی دو سه روز دیگه شبیه این می شی قربون اون دست و پای کوچولوت برم من .


10 / 10 / 1390برچسب:, توسط آیدا



اولین ملاقات

امروز هم بابامحمود اومد منو برد آزمایشگاه آزمایش خون دادم بعد رفتم سونو گرافی برای اولین ملاقات تو نمی دونی چه حسی داشتم ، داشتم بال بال می زدم تا وقتی که خانم دکتره گفت یکم ریزتری و با توجه به اندازه ساک حاملگی جنین 5/5 هست و همه چی نرمال و طبیعیه قربونت برم فینگیلی شب به بابا هم نشونت دادم با دقت نگات می کرد بابا تکیه کلامش می دونی چی شده ؟همش ازم می پرسه بچه ات کوش ؟دیگه همیشه دو تا بوسم میکنه یکی برای تو یکی برای خودم برام کلی بادوم شکسته تا روزی چند تا بخورم عاشقتم عزیزم تو دل مامان بمون راستی مامان تو الان این شکلی هستی


 


23 / 9 / 1390برچسب:, توسط آیدا



اولین ویزیت دکتر

نمی دونی چقدر برای پیدا کردن دکتر و بیمارستان تلاش کردم اما هنوز به نتیجه نرسیدم آخر پیش یه خانم دکتر که نزدیک محل کارمه و تعریفشو شنیده بودم رفتم آزمایشی رو که قبل از بارداری داده بودم نگاه کرد و دید تیروئیدم مشکوک به کم کاریه و گفت اصلا نباید باردار می شدی چون رو سقط جنین و آی کیو جنین تاثیر می زاره برام قرص تیروئید نوشت و گفت جای نگرانی نیست می شه کنترلش کرد بعد وزن مامان رو گرفت که 62 کیلو بود برام یه آزمایش و سونو نوشت تازه گفت تو احتمالا 15 مرداد به دنیا می آیی و الان 6 هفته ات تموم شده . امروز روز آخر روضه مامان بزرگ بابا هست بهش می گیم ننه از دکتر رفتم اونجا کلی دلم گرفته بود با هیچ کس اونجا حرف نزدم داشتم دیوونه می شدم با مامانی برگشتیم خونه انقدر عصبی بودم که الکی به مامانم گیر دادم و باهاش بحث کردم منتظر بودم تا بره بشینم گریه کنم بابا که اومد بهش گفتم اونم گفت خیلی ها تیروئید داشتن نی نی هاشون هم سالم بوده الکی استرس نداشته باش ولی دست خودم نبود شب تا صبح هم داشتم گریه می کردم ببخشید که امشب اذیتت کردم عشقم . فینگیل مامان ببین چقدر کوچمولویی


22 / 9 / 1390برچسب:, توسط آیدا



دیگه وجودت ثابت شد

مامانی رفت امروز نتیجه آزمایش رو گرفت زنگ زد سرکار بهم گفت جواب منفی بوده ولی من باور نکردم آخه حست می کردم تو فینگیلی هنوز هیچی نشده باعث می شی زیر دلم تیر بکشه و حالت تهوع هم بگیرم برای همین می دونستم که هستی . مامانی هم گفت که شوخی کرده بعد گفت زنگ زده به مامان بابا هم گفته و دو تایی کلی ذوق کردن و به هم تبریک گفتن . عمه زهرا هم هر روز می یاد پیشم می گه می خواد همش اونو ببینم که تو شبیه اون بشی قربونت برم یعنی چه شکلی هستی من فقط می خوام سالم باشی و بیایی تو بغلم یعنی کی مرداد ماه می شه آخه . به بابا زنگ زدم گفتم آزمایش منفی بوده پشت تلفن یه هو ساکت شد بعد شاکی شد و گفت دیدی گفتم به همه نگید ، منم خندیدم گفتم بابا شدی اونم سرحال اومد .


16 / 9 / 1390برچسب:, توسط آیدا



عاشورا

این عاشورا برام با همه عاشوراها فرق میکنه نذر کردم تا سه سال لباس سقا تنت کنم اگه تنهام نزاری نمی دونم چرا همش فکر می کنم یه اتفاق بد می افته شاید برای اینه که باورم نمی شه به همین راحتی خدا بهم تو رو داده . نمی دونی مامانی خودم چقدر ذوق کره آخه تو اولین نتیجه اش می شی تازه اولین نوه از هر دو طرف هم هستی برای همینه ماها انقدر ندید بدید هستیم. شب ها چند تا انار بابا برام دون می کنه که تو خوشگل بشی اگه مامان هم تنبلیش نیاد سوره یوسف رو می خونه فوت می کنه روش روزی چند تا خرما هم می خورم می گن برای صبور شدنت خوبه .امروز که رفتم خیمه آتیش بزنن برات فیلم گرفتم تا ببینی .


15 / 9 / 1390برچسب:, توسط آیدا



سر سوزن من

مامانی الان اندازه سر سوزنی به بابا که اینو گفتم ازم پرسید سر سوزن یا سر سنجاق مردم از خنده آخه ببین بابا چقدر ریز بینه و سایز تو چقدر براش مهمه مگه تفاوت اندازه سر سوزن و سر سنجاق چقدر آخه . امروز تاسوعا است با بابا رفتیم خونه عمه زهرا آخه نذری دارن البته من با عمه رویا رفتم تو راه همش رویا داشت می گفت چی بخورم که تو خوشگل شی و چی نخورم منم همش به این فکر می کردم که سال دیگه تو بغلم هستی وقتی می رم اونجا صبح با بابا یکم بحث کردم ولی سعی کردم غصه نخورم که نی نی نازم اذیت نشه .


14 / 9 / 1390برچسب:, توسط آیدا



عزیز دل

عزیزکم امروز صبح بابابزرگ اومد دنبالم تا ببرتم آزمایشگاه ببین هنوز نیومده چقدر برای همه مهمی فقط به مامانی گفته بودم که تو وجودم یه هدیه آسمونی است و گفتم به کسی نگه تا 3 ماه بگذره ولی خوب با بابا قرار گذاشته بودیم که فقط به مامان بزرگ ها و بابابزرگها بگیم البته مامانی زحمت کشید و به همه گفت از بس که ذوق زده شده بود نمی دونی همه ذوق دارن عمه هات حتی دایی امیرت همه دارن شادی می کنن خدا کنه تو دل مامان بمونی تا آخرش و منو تنها نزاری خیلی می ترسم از این که ترکم کنی حتی فکرش هم داغونم می کنه جواب آزمایش رو گفتن بعد تاسوعا و عاشورا می دن یعنی من باید تا 4 روز دیگه صبر کنم هر چند که مطمئنم تو آمیخته با وجود منی.


12 / 9 / 1390برچسب:, توسط آیدا



سلام فینگیل مامان

سلام مامانی امروز ما فهمیدیم که خدا تو رو به ما هدیه داده . صبح ساعت 7 که داشتم می رفتم سرکار به بیبی چک زل زدم چشمام لوچ شده بود که یه هو دیدم یه خط کمرنگ دیگه هم افتاد دستام داشت می لرزید مامان عین پیرزن ها شده بود گریه ام گرفت آخه فکر نمی کردم خدا به این زودی تو رو به ما بده ، آخه تو حتی یک ماه هم من و بابایی رو منتظر نگذاشتی و ترسیدم که لیاقتت رو نداشته باشم .همیشه دلم می خواست مجید رو سورپرایز کنم و یه جور خاص بهش این خبر رو بدم ولی رفتم سریع بیدارش کردم و بیبی چک رو بهش نشون دادم گفتم ببین من دو تا خط می بینم یا واقعا دو تا خط هست بابایی هم که چشماش رو تازه باز کرده بود گفت آخه من الان چی می تونم ببینم بعد خندید و با لبخند رضایت بخش دوباره خوابید آخه بابات خیلی خوابالوئه و خواب رو بیشتر از هر چی دیگه دوست داره البته بعد از من و تو . ببین آخه چقدر خط کمرنگه


10 / 9 / 1390برچسب:, توسط آیدا